❑ اصرار
خسته
شکسته و
دلبسته
من هستم
من هستم
من هستم
ـ□
از این فریاد
تا آن فریاد
سکوتی نشسته است.
لببسته در درههای سکوت
سرگردانم.
من میدانم
من میدانم
من میدانم
ـ□
جنبشِ شاخهیی
از جنگلی خبر میدهد
و رقصِ لرزانِ شمعی ناتوان
از سنگینیِ پابرجای هزاران جارِ خاموش،
در خاموشی نشستهام
خستهام
درهمشکستهام
من
دلبستهام.
■ شعر چهارم از «مرثیه برای مردگان دیگر» | دفتر باغ آینه