شعر خوب بخوانید...

۳ مطلب با موضوع «غلامرضا بروسان» ثبت شده است

گاهی به آخرین پیراهنم فکر می ‌کنم

که مرگ در آن رخ می ‌دهد

پیراهنم بی تو آه

سرم بی تو آه

دستم بی تو آه

دستم در اندیشه ی دست تو از هوش می‌رود

ساعت ده است

و عقربه ‌ها با دو انگشت هفتی را نشان می ‌دهند

که به سمت چپ قلب فرو می‌ افتد.


#غلامرضا_بروسان |

از کتاب #یک_بسته_سیگار_در_تبعید|

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۹
mojix

چرا به روزنامه‌ها گفتم که دوستت دارم

چرا گفتم

چرا فکر نکردم

هر بار که نامت را می‌برند

دیواری در دلم فرو می‌ریزد

باد در شاخه‌ها می‌پیچد

و به رویا آسیب می‌زند.


#غلامرضا_بروسان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۰
mojix

تو زیبا بودی

چون ماه کوچه و بازار

پر رمز و راز

چون آبی که در شب میگذرد

در زندگی دیده میشدی

چون شاخه ای که از آب بیرون میزند

دیده میشدی

در تو انگار چیزی بود که برق میزد

و طلا را از مس جدا میکرد


#غلامرضا_بروسان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۴
mojix