شعر خوب بخوانید...

۵ مطلب با موضوع «احمد شاملو» ثبت شده است


❑ اصرار


خسته

شکسته و

دل‌بسته


من هستم

من هستم

من هستم


ـ□


از این فریاد

تا آن فریاد

سکوتی نشسته است.


لب‌بسته در دره‌های سکوت

سرگردانم.


من می‌دانم

من می‌دانم

من می‌دانم


ـ□


جنبشِ شاخه‌یی

از جنگلی خبر می‌دهد

و رقصِ لرزانِ شمعی ناتوان

از سنگینیِ پابرجای هزاران جارِ خاموش،

در خاموشی نشسته‌ام

خسته‌ام

درهم‌شکسته‌ام

من

دل‌بسته‌ام.


■ شعر چهارم از «مرثیه برای مردگان دیگر» | دفتر باغ آینه 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۵۶
mojix


همه لرزش دست و دلم

از آن بود

که عشق پناهی گردد

پروازی نه، گریز گاهی گردد

آی عشق آی عشق

چهره آبی‌ات پیدا نیست

و خنکای مرهمی بر شعله زخمی

نه شور شعله بر سرمای درون

آی عشق آی عشق

چهره ی سرخت پیدا نیست

غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن

و دنج ِ رهایی بر گریز ِ حضور،

سیاهی بر آرامش آبی

و سبزه ی برگچه بر ارغوان

آی عشق آی عشق

رنگ آشنایت پیدا نیست...


#احمد_شاملو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۰۱:۲۳
mojix

چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!

چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!

بر پُشتِ سمندی

گویی

نوزین

که قرارش نیست.

و فاصله

تجربه‌یی بیهوده است.


احمد شاملو



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۲:۳۱
mojix

برای تو

برای چشمهایت

برای من


برای درد هایم

برای ما


برای اینهمه تنهایی

ایکاش خدا کاری کند......



#احمد_شاملو

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۰
mojix

.

ما نوشتیم و گریستیم

ما خنده کنان به رقص برخاستیم

ما نعره زنان از سر جان گذشتیم...

کس را پروای ما نبود.

در دور دست مردی را به دار آویختند:

کسی به تماشا سر بر نداشت

ما نشستیم و گریستیم

ما با فریادی 

از قالب خود برآمدیم.



#احمد_شاملو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۱۹:۵۳
mojix