من هیچکس را آنسوی دیوارها نداشته باشم شاید
اما
در این غروب کسالتبار
هیچچیز به اندازهی تلفنی از زندان
خوشحالم نمیکند
و مردی که اعتراف کند
گاهی
به جای آزادی
به من میاندیشد .
#رویا_شاه_حسین_زاده
من هیچکس را آنسوی دیوارها نداشته باشم شاید
اما
در این غروب کسالتبار
هیچچیز به اندازهی تلفنی از زندان
خوشحالم نمیکند
و مردی که اعتراف کند
گاهی
به جای آزادی
به من میاندیشد .
#رویا_شاه_حسین_زاده
همه لرزش دست و دلم
از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی نه، گریز گاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهره آبیات پیدا نیست
و خنکای مرهمی بر شعله زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست
غبار تیره تسکینی بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهایی بر گریز ِ حضور،
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست...
#احمد_شاملو
دیدم او را آه بعد از بیست سال
گفتم این خود اوست؟ یا نه دیگریست
چیزکی از او در او بود و نبود
گفتم این زن اوست؟ یعنی آن پریست؟
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم وحیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف باد خزان پرپر شدیم
از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا
دست من در را برایش باز کرد
عمر من بود او که از پیشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
باز هم مضمون شعری تازه گشت
باز هم افسانهی مردم شد او
حمید مصدق
اگر
مسیرت به من نمیخورد
زندگی
ساده تر بود
هم برای تو
هم برای شعرهایم
اگر ندیده بودمت
هر روز
مجبور نبودی
شعری از ،برگرد،،نرو،،، بمان
بخوانی
پیچاره من
بیچاره تو
بیچاره شعرهایم...
#امیر_اخوان
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمونِ تلخِ زندهبهگوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربهیی بیهوده است.
احمد شاملو
اگر روزی بمیرم
تمام کتاب هایی را که دوست دارم
با خودم خواهم برد
قبرم را از عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد
و خوشحال از اینکه اتاق کوچکی دارم
بی آنکه از آینده وحشتی داشته باشم
دراز می کشم
سیگاری روشن می کنم
وبرای همه دخترانی که دوست داشتم آغوششان بکشم
گریه می کنم
اما درون هر لذت، ترسی بزرگ پنهان شده است
ترس از اینکه
صبح زود کسی شانه ات را تکان بدهد و بگوید:
«سابیر بلند شو باید برویم سر کار!»
#سابیر_هاکا
بعضی از چیز ها
تنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارند
و انسان
برای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کند
مثل عشق
سیاست
و مهاجرت...
من بر آسمان خراش ها
پرنده های مهاجر زیادی دیده ام
که چشم هایشان پر از اشک بود!
#سابیر_هاکا
هنوز دلتنگ تو ام
به خاطر همه حرف هایی که نگفتیم
به خاطر سطری که پاک کردم
به خاطر نام تو
که شعر برای همه باشد
که چاله
آهو را بِپَرانَد
هزاران تابلو را زیبا کند
#معین_دهاز
برای تو
برای چشمهایت
برای من
برای درد هایم
برای ما
برای اینهمه تنهایی
ایکاش خدا کاری کند......
#احمد_شاملو